شنبه 89 فروردین 14 , ساعت 2:36 عصر
باز ای عشق ازچه آویزی
اتش دیگری به دامانم
او چه گفت وشنود داشت بمن؟
تو بگو من زبان نمیدانم
××××
آه جشمان اوسخن میگفت !
لب میگون او تبسم داشت
وین پری پپیکری که من دیدم
جلوهء خاص بین مردم داشت.
++++
موی زیبا وقامت موزون
جلوه عاشقانه درپی داشت
آنچه گفتم چرا نمیدانست؟
سخنم را ندیده می انگاشت
++++
روز زیبا وشام خوبی بود
وز جوانی مرا چه یاد امد
عشق - شور- ترانه وشادی
به نوا های: زنده باد امد
++++
آه! ای عمر بس چه کوتاهی
ارزوها چه زود پیرم کرد
بازهم زندهباد قلب جوان
ونگاه که دستگیرم کرد
++++
دل خریدار عشق والطاف است
هر طرف عشق ومهر میجوید
بزبان که خود نمیداند
قصهء عاشقانه میگوید
++++
و به این دل که مشتی از خون است
باورم کن که: سخت حیرانم
حیف در شهر عشق وازادی
به زبان کسی نمی دانم
++++
با تشکر از دوست عزیز برای ارسال این شعر زیبا
نوشته شده توسط بانوی مهتاب | نظرات دیگران [ نظر]